تاریخچهی روش کیفی
با ظهور مکتب شیکاگو در جامعهشناسی ایالات متحده آمریکا، در دهههای 1920 و 1930 میلادی، روشهای کیفی آرام آرام نفوذ خود را در حوزه علوم اجتماعی باز یافتند. در انسانشناسی نیز، ظهور متفکرانی چون بوآس ، مید ، بندیکت ، اوانس-پریچارد ، رادکلیفبراون ، و سرانجام برانیسلاو مالینوفسکی ، قدرتگیری و اهمیتیافتن روشهای کیفی را تسریع بخشید و چارچوبهایی کلی را برای این روشها تدوین نمود. (Denzin:1 & Lincoln, 1994)) . تاریخچهی روشهای کیفی را میتوان با جزییات و دقت بیشتری به هشت مرحلهی اساسی تقسیم نمود. این مراحل به ترتیب زمانی عبارتند:
• مردمنگاری اولیه: کشف مفهوم دیگری: این مرحله از قرن پانزدهم آغاز میشود و تا قرن هفدهم استمرار مییابد. در این مرحله تفکر غربی با استفاده از روشهای کیفی میکوشد تا ریشههای تمدن خود را میان دیگریهای بومی بازشناسد. این تحقیقات عموما بر اساس ارزشهای نژادی و اروپا محور هستند. نمونهای از این مرحله را میتوان در مناظره میان بارتولومی دِ لاس کاساس و خوان خینس دِ سپولبدا ، در شورای بایادولید جستجو کرد.
• ذهنیت استعماری و استمرار مفهوم دیگری: این دوره از قرن هفدهم تا قرن نوزدهم به طول انجامیده است. در این دوره و با رشد و توسعه استعمار، انسانشناسان و مردمنگاران بخشی از مدیریت مستعمرات را بر عهده گرفتند. انسانشناسان این دوره، با اعتقاد به برتری اروپاییان و نیز تکخطی بودن پیشرفت و توسعه، عقبماندگی غیراروپاییان را ناشی از عوامل درونزا میدانستند و میکوشیدند تا با تاکید بر فرهنگپذیری، توسعه تکثرگرا و دکترین بقا، راه را برای پیشرفت غیراروپاییان، به شیوهی اروپایی و استمرار سلطهی استعمارگران بر مستعمرات فراهم آورند.
• نحول فرهنگ و جامعه؛ کنت و روش مقایسهای: با رواج نظریات تحولی و تلاش اروپاییان برای تببین رابطهای میان جامعه و فرهنگ خود با جامعه و فرهنگ غیراروپایی، نظریات تحولی مانند نظریه سهمرحلهای آگوست کنت رواج یافت. این روند تا اواخر قرن نوزدهم ادامه یافت.
• مردمنگاری قرن بیستم: همراه با روند استعمارزدایی در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین و با رشد ناسیونالیسم، دورهی جدیدی در تحقیقهای کیفی و مردمنگاری آغاز شد. در این دوره با اوجگیری تفکرات تالکوت پارسنز و تنشهای مربوط به جنگ سرد، توجه مردمنگاران به کشورهای توسعه نیافته و تازه استقلالیافته معطوف شد. پارسنز بر این باور بود ایالات متحده نخستین ملت نوین جهان است و تمامی کشورهای دیگر در روندی تطوری به سمت آن حرکت میکنند. در این الگو کشورهای غیر سرمایهداری در جایگاهی فرودست قرار دارند. این نظریات همچنان متاثر از اخلاق پیوریتان و الگوهای کنتی است.
• مردمنگاری سرخپوستان؛ یک دیگری بومی: این دوره از مردمنگاری، با پیشفرض برتری سفیدپوستان و تلاش برای تغییر فرهنگی میان سرخپوستان شناخته میشود. مردمنگاری در این دوره خصلتی نمایش دارد. برای مثال، پیگمهای به نام اتا بنگا از کنگو به ایالات متحده آورده شد تا در سیرکها و جشنوارهها به نمایش گذاشته شود؛ یا ایشی ، آخرین سرخپوست بازمانده از قبیله یاهی ، مدتها در سراسر ایالات متحده گردانده و به نمایش گذاشته شد.
• مردمنگاری دیگری شهری: در این دوره، با رواج تفکرات شهری مکتب شیکاگو، تمرکز مردمنگاران بر گتوها، خردهفرهنگها و شهرهای کوچک قرار گرفت. در این دوران نیز برتری با ارزشهای پیوریتان است. اقلیتها بر اساس ویژگیهای آماری برساخته میشوند و توجه ویژهای به مفهوم مهاجرت میشود. در این دوران رفته رفته تفکرات مارکسیستی به محافل علمی نفوذ میکند.
• مردمنگاری همانندسازی: این دوره عموما متاثر از نظرات رابرت پارک است. بر اساس نظریه همانندسازی پارک، تمامی گروههای اقلیت با گذر از چهار مرحله تماس ، رقابت و تعارض ، همزیستی و همانندی ، در چیزی که پارک دیگ مذاب جامعه مینامد ذوب و همگن میشوند.
• مردمنگاری امروز: این دوره با شناسایی و نقد ریشههای اروپامحور انسانشناسی و درک نارساییهای روششناختی دورههای قبل شناخته میشود. ویژگیهای اساسی این دوره عبارتند از نفی ناگزیر بودن همانندسازی، باور به استمرار گتوها، نقد علم و روشهای علمی، و تاکید بیشتر بر توصیف بهجای تحلیل. (Denzin & Lincoln, 1994:23-43)