برخی اشتباهات رایج در استفاده از مدلسازی معادلات ساختاری
۱. کاربرد الگوسازی معادلات ساختاری به عنوان یک بازی آماری به جای آزمون یک نظریه: هنوز در خیلی از تحقیقات مشاهده میشود که محقق از الگو سازی معادلات ساختاری بدون الگوی نظری قوی استفاده میکند. زمانی این روش باید مورد استفاده قرار گیرد که محقق الگوی نظری با استدلال های کافی در اختیار دارد و میتواند با استفاده از دلایل قوی و با بهره گیری از گزارههای حاصل از نظریهها و تحقیقات با پشتوانه تجربی کاقی از الگوی نظری خود دفاع کند. به عبارتی دیگر کاربرد اصلی این تکنیک عمدتاً زمانی است که رویکرد تاییدی مد نظر است تا اکتشافی.
در غیر اینصورت این روش در خدمت بررسیهای بیپایان وگاه از بعد نظری بیمعنایی برای برازش الگو با دادهها در خواهد آمد. نکته دیگر اینکه اگر هنوز الگوی نظری قوی حاصل نشده است، شاید الگوسازی معادلات ساختاری هنوز روش مناسبی برای استفاده نیست. مثلا اگر تبیین نظری پدیده مورد مطالعه هنوز کامل و قابل دفاع نیست، شاید انجام تحقیقات اکتشاقی و یا کیفی برای شناخت بهتر پدیده مناسبتر باشد.
۲. اعمال اصلاحات مختلف در الگوی آماری برای بهبود برازش الگو با دادهها بدون معنای نظری: خیلی از محققان آنقدر علاقهمند به برازش الگوی خود با دادهها هستند که دست به هر تغییری در الگو میزنند تا این برازش آماری حاصل شود. اقداماتی مانند در نظر گرفتن کوواریانس بین واریانسهای خطای متغیرهای اندازه گیری در الگوهای اندازه گیری و یا افزودن روابط جدید بین برخی متغیرهای مکنون از این جمله است. از آنجا که هدف الگوسازی معادلات ساختاری آزمون یک الگوی نظری است، حتی اگر تغییرات اعمال شده به الگو موجب افزایش و حتی مقبولیت برازش الگو با دادهها شود، اما آن تغییرات از منظر نظری تبیین کامل تری از پدیده مورد بررسی را موچب نشود، برازش آماری بهتر الزاماً فایده خاصی ندارد، و تنها از نظر یک فعالیت آماری ارزشمند است تا مسیری برای بهبود الگوسازی نظری که هدف اصلی این نوع تحقیقات است. از اینرو اعمال تغییرات در اجزای یک الگو زمانی مفید است که علاوه بر بهبود در برازش الگو با دادهها، از جهت نظری نیز تبیین قوی تری برای محقق حاصل نماید.
۳. عدم استفاده از مقایسه الگوهای رقیب: از آنجا که الگوسازی معادلات ساختاری تکنیکی آماری است و هر گونه الگوی نظری ورودی به آن می تواند قابل آزمون باشد، لذا در برخی تحقیقات ممکن است علاوه بر الگوی نظری اولیه، الگوهای نظری دیگری هم قابل پیشنهاد باشند که به نوعی رقیب الگوی نظری اولیه باشند. این راهبرد الگوسازی که از آن با نام «راهبرد رقابتی به الگوسازی» یاد میشود بر این مبنا است که ممکن است بتوان با استفاده از متغیرهای اصلی یک تحقیق تبیینهای نظری متفاوتی از روابط بین متغیرها پیشنهاد نمود. از اینرو، شاید بتوان روابط نظری مختلفی را در قالب الگوهای نظری متنوعی ارائه کرد که با استفاده از معادلات ساختاری، بین آنها از نظر میزان برازش با دادهها انتخاب بهتری را داشت.
با توجه به مطالب فوق، پیشنهاد می شود محققانی که از الگوسازی معادلات ساختاری استفاده میکنند سوالات زیر را همواره در طی فرایند تحقیق از خود بپرسند:
۱. آِیا چارچوب نظری تحقیق من آنقدر دارای استدلالات کافی نظری قابل قبولی است که بتوانم رویکردی تاییدی داشته و آن را آزمون کنم؟
۲. آیا تغییراتی که به الگوی نظری (ساختاری) و یا الگوهای اندازه گیری تحقیق خود در حین الگوسازی و یا اصلاح الگوسازی میدهم (مثلا بر اساس شاخصهای اصلاح)، استدلال های نظری لازم را به عنوان یک پشتوانه همراه دارد؟
۳. چه تبیینهای دیگری برای روابط نظری بین سازههای موجود در تحقیقم وجود دارد که بتوانم برازش این الگوها را با دادههای خود مقایسه نمایم؟