نقش سنجش در علوم اجتماعی
ارتباط نظریه با سنجش
پدیده هایی که ما در تحقیقات علوم اجتماعی سعی در سنجش انها داریم، اغلب از یک نظریه نشات گرفته اند.در نتیجه، نظریه نقش کلیدی ای را در چگونگی مفهوم پردازی برای حل مشکلات سنجش ایفا می کند.لرد و نویک نیز بر این باورند که مسایل نظری در توسعه و پیشرفت نظریه سنجش، نقش حایز اهمیتی داشته اند.
اکثر نظریه پردازان نگران این مساله بوده اند که براورد کردن روابط موجود میان سازه های مطلوب،به طور کلی از طریق ایجاد همبستگی میان شاخص های ان سازه انجام می گرفته است و از انجا که شاخصها با خطاهایی همراه بودند همبستگی میان شاخص های ان سازه انجام می گرفته است. واز انجا که شاخص ها با خطاهایی همراه بودند همبستگی های حاصله همواره کران پایینی از روابط حقیقی موجود میان سازه ها را نشان می دادند.
بنابراین این مساله انگیزه ارائه روش های تنظیم همبستگی ها برای رفع تضعیف القا شده با خطا و همچنین ارایه نظریه سنجش را به عنوان یک زمینه جداگانه و مورد علاقه محققان و دانشمندان به وجود اورد.
البته در بسیاری از شاخه های علمی،مسائل برخاسته از نظریه های مختلف مورد سنجش قرار می گیرند مثلا یک ذره ریزاتمی تا زمانیکه مورد تایید نتایج سنجش قرار نگیرد، در حد یک سازه باقی خواهد ماند با این حال نظریه ها در روانشناسی و سایر علوم اجتماعی تفاوت زیادی با نظریات علوم فیزیکی دارند.دانشمندان علوم اجتماعی به مدلهای نظری بی شماری گرایش دارند که با پدیده های نسبتا کم دامنه و نه چندان گسترده مرتبط می باشند درحالیکه نظریه ها در علوم فیزیکی کمتر با اعداد درگیر بوده و جامع بودن انها در قلمرو موردنظر، بیشتر موردتوجه است. به عنوان نمونه نظریه قیاس اجتماعی فستینگر بر دامنه نسبتا کوچکی از تجارب بشری تمرکزدارد:
روشی که افراد از ان برای ارزشیابی توانایی ها یا عقاید خود در مقایسه با سایر افراد استفاده می کنند. بالعکس فیزیکدانان علاقمند هستند که مطالعات خود را با یک نظریه اصلی دارای قلمرو گسترده و یکپارچه که تمامی نیروهای اساسی ماهیت موردنظر را در یک چارچوب مفهومی مستقل جای می دهد، انجام دهند. به علاوه ، علوم اجتماعی از بلوغ و تاریخچه کمتری نسبت به علوم فیزیکی برخوردارند و نظریه های انها اکنون با سرعت بیشتری در حال تکامل است. سنجش پدیده های بدون ثبات و ناملموس نشات گرفته از چندین نظریه در حال تکامل ، چالش بزرگی را برای محققان علوم اجتماعی به وجود اورده است. ازاین رو تفکر و دقت بیشتر در ارایه رویکرهای سنجش و شناسایی عمیق نقاط قوت و ضعف انها از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
هر چه دانش و اگاهی محققان ما درباره پدیده مورد علاقه خود، روابط انتزاعی موجود میان سازه های فرضیه ای و ابزارهای کمیتی در دسترس انها بیشتر باشد از امکانات بیشتری برای ساخت مقیاس های پایا، روا و سودمند بهره مند خواهند شد . برخورداری از دانش کامل درباره یک پدیده خاص و مطلوب شاید مهمترین مساله در این زمینه باشد به عنوان مثال نظریه قیاس اجتماعی از جنبه های بسیاری برخوردار است که بر استراتژیهای گوناگون سنجش دلالت دارد.
ممکن است یک پرسش تحقیق به عملیاتی نمودن مقایسه های اجتماعی به بعنوان یک اولویت نسبی برای اطلاعات موجود درباره سایر حالات سطح بالاتر و پایین تر نیاز داشته باشد، در حالی که برای پرسش دیگر تنها امتیازدهی مرتبط با خود به یک شخص معمولی و بر اساس ابعاد گوناگون کفایت می کند. سنجش های متفاوتی که بر روی جوانب مختلف یک پدیده کلی صورت می گیرند مثلا قیاس اجتماعی اصولا نباید از نتایج مشابه و منطبقی برخوردار باشند.
در نتیجه ساخت قیاسی که به طرز مطلوبی برای پرسش تحقیق ما مناسب باشد نیازمند درک موشکافی ها وظرافتهای مرتبط با نظریه است.